سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به من نوری ببخش که در پرتوش میان مردم گام بردارم و در تاریکی ها بدان راه یابم و در شکّ و شبهه ها روشن شوم . [امام زین العابدین علیه السلام]
 
سه شنبه 89 اردیبهشت 7 , ساعت 7:55 صبح

 

کم کم باید آماده شد...
کربلای کوچه بنی هاشم رو دارن سران فتنه سقیفه پایه گذاری میکنن...
باز هم علی تنها میشه...
بوی یاس کم کم داره میاد...
بوی مهربانی...
تا حالا یاس بو نکرده بودم...
یکی میگفت یاس ارغوانی یه چیز دیگه است...
دیروز دیدم برام یاس گرفته...
بوی یاس مستم کرد...
دل تو دلم نبود...
دلتنگ شدم...
فاصله من تا کوچه بنی هاشم اندازه همین مستی تا دلتنگی بود...
یه لحظه یاسم رو پرپر دیدم...
کبود دیدم...
سوخته دیدم...
دیدم پهلوش شکسته...
آی خدا من نمیفهمم...
در که آتش بگیرد، یاس پرپر میشه، کبود میشه، میسوزه، پهلوش میشکنه...
اون وقته که کمر علی میشکنه...
اون وقته که چاه میشه محرم دل...
اون وقته که جگرها میسوزه...
اون وقته که لبها تشنه میشه...
مادر عجب واژه ایست...
عشق مادر به فرزند عشقی فرا مادی است...
حالا اگر آن مادر، فاطمه باشد و آن فرزند، محسن...
چه بوی یاسی فضای حیات رو برداشته...
چند تا گنجشک هم روی درخت مشغول تسبیح خداوندند...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ